آخر شبٍ داریم تو خیابون میچرخیم و آقا ایلیا هوس شیر عسل کرده باباجون جلو اولین سوپر مارکت می ایسته تا اطاعت امر کنه من و تو توی ماشین طبق معمول همینکه باباجون برای کاری از ماشین پیاده میشه تو میپری رو صندلی باباجون میشینی تند و تند فرمون رو میچرخونی و مثلا رانندگی میکنی ماشین جای بدی پارک شده بهت میگم ایلیا بیا اینور بشین مامان جون بشین رانندگی کنه نگام میکنی و یهو میپری رو صندلی عقب! میگی ایلیا عقب میشینه! میشینم پشت فرمون و ماشین رو میبرم کمی جلوتر پارک کنم ایلیا پشت ماشین از شیشه ی عقب بیرون رو نگاه میکنه و داد میزنه: بابااااااااااااااااجووووووووووووووووووون بیاااااااااااااااااا...